زندگی پر از آرامشمونزندگی پر از آرامشمون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
مامان نی نی مامان نی نی ، تا این لحظه: 31 سال و 13 روز سن داره
بابای نی نی بابای نی نی ، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره
با هم بودنمونبا هم بودنمون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

توت فرنگی اینده ی مامان و بابا!

دومین ماه رمضون بدون نی نی

1394/3/31 3:40
نویسنده : مامانی
559 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه 28 خرداد 94 دومین ماه رمضون من و همسر جان زیر سقف مشترک شروع شد!زیبا

روز اول روزه نگرفتم...بدون هیچ عذر و بهونه ای ....اما موقع افطار بدجور دلم گرفت...

از جمعه شروع کردم!!!
امیدوارم خدا ازم قبول کنهخجالت

امسال هم بدون نی نی هستیم....البته من از همون پارسال میدونستم که سال بعد هم نی نی در کار نیست و یه ماه رمضون دوتایی داریم!
آرام

من همیشه تو هر مرحله از زندگیم دودل بودم و نمیتونستم تصمیم بگیرم و در اخر بدون در نظر گرفتن معایب و مزایا هر اونچه که برام راحت تر بود انتخاب میکردم

از انتخاب رشته دبیرستانم که بین تجربی و ریاضی مونده بودم و در نهایت ریاضی انتخاب شد چون اون وقتا بدجور رو مود مهندسی و معماری بودمعینک و وقتی ام معماری قبول شدم به علت بد مسیر بودن دانشگاه و رفت امد سختش رشته ی دیگه ای تو دانشگاه دیگه خوندم!
بعد ها همین موضوع تکرار شد....

تو خرید خونه....محل زندگیمون....و حالام درگیر و دار واسه بچه دار شدن و نشدنم هستم!
نمیدونم قبلها هم گفتم یا نه....همسر جان از تماااام لحاظ این مسئولیت بزرگ و خطیر رو به من سپردن!
من : همسری جان بهتر نیست کم کم اقدام کنیم واسه بچه؟ مثلا تا چند ماه دیگه؟

همسر جان: باشه عزیزم هر جور تو بخوای

من: همسری جان میگم چطوره بزاریم یکی دو سال شایدم سه چهار سال دیگه؟ اینطوری بهتر نیست؟

همسری جان: باشه عزیزم هر جور تو بگی!

سکوتسوال

و به این ترتیب من موندم و هزااااار فکر و خیال و تصمیم گرفتنی که همش بر عهده ی خودمه و همسر جان شخصا هیییچ دخالتی نمیکنن

یه وقتایی بهش میگم یعنی تو هییچ نظری نداری؟ بالاخره بچه اوردن الکی نیست مسئولیت بزرگیه

اونم درجواب میگه من در هر صورت اماده ام!!!چه چند ماه دیگه چه چند ساله دیگههیپنوتیزم

ولی من میدونم اماده نیست و داره از خودش یه چیزی میگه....

نمیدونم چرا اما یه حس های بدی نسبت به بچه اوردن دارم....خطا نه به خود بچه....به روابط ما بعد بچه دار شدن

ای کاش میتونستم بی پروا همه چیو راحت و صاف و ساده تو وبم بنویسم...

اما حیف که نمیشهغمناک

از همه لحاظ فکر میکنم....یه سری چیزا بااااید انجام بشه بعد من فکرمو ببرم سمت بچه

من جمله عوض کردن خونمون!!!شاکی

تو چند سطر بالایی گفتم اصلا خونمون دوس ندارم..البته دلیلم دارم...زیااااد و تصمیم داریم خونمون عوض کنیم

این عوض کردن خونه هم یه داستانی شده بلند و بالا که خودش یه پست جدا میطلبه و اگه وقت کنم و کسی هم باشه که بخونه حتما مینویسمگیج

و دندون پزشکی رفتن و بهتر شدن اوضاع مالی و... هم در راستای بچه دار شدنمون قد علم کردن!متفکر

از این گذشته....یه سری چیزا برمیگرده به شرایط و روحیات روانی من و همسر جان!

احساس میکنم که باید یکمممم اوضاع و احوال خودمون و جو خونمون بهتر شه بعد فکر نی نی جان باشیم

و یه وقتایی هم مردم و دوست و اشنا و خیرخواهامون میگن این بچه است که جو خونه رو گرم میکنهمتفکر

هم من هم همسری جان عااااااااااااشق بچه هاییم...من که بچه شده شارژرم...همسری هم بچه شده دوپینگش!

ولی برای نگهداری و مسئولیت یه بچه که همش با خودمونه و علاوه بر بازی و خنده باید خدای نکرده مریضیاش و درداش و بی خوابیاش و خستگیایی هم داره میتونیم واقعا اماده باشیم؟

خطاواقعا نمیدونم

چقدررررررر پروسه ی سختیه...شده یه دوراهی که هیچ کدوم از راه هاش رو نرفتیم و نمیدونیم!

خلاصه اینکه نمیدونم ایا سال بعد هم ماه رمضونی دو نفره خواهیم داشت؟ یا نه یه نینی جان هم اون وسط مسطا دست تکون میده؟متنظر

گذشته از همه اینا.....من خیلییییییی اوقات دلم میخواد یه نی نی باشه که بغلش کنم و غم هام یادم بره...یه روزایی هست که فقط نی نی میتونه ارومم کنه و لاغیر

ای کاش بشه تصمیم گرفت

 

پی نوشت 1: مرسی از همه ی اونایی که میخونن و یه مرسی بزرگتر برای اونایی که کامنت میدن

پی نوشت 2: دعا کنید بتونیم زودی خونه دلخواه رو بخریم...که قبلش باید این خونهه فروش بره

پی نوشت 3: خدایا شکــــرت

پسندها (2)

نظرات (0)